منو اشکی مثل بارون

منو اشکی مثل بارون

[ مهدی اکبری ]
من و اشكى مثل بارون
من و چشمی مثل دریا

من و این دستای بسته
(شبیه دستای مولا) 2

تو کوچه غم مولا رو دیدم
کبود روی زهرا رو دیدم
تو آتیش در و دیوار رو دیدم

منو از خونه بردن شبونه
پیش چشم خیس اهل خونه
زدن رو بالم مثل بال زینب تازیونه

غریبم، غریبم، غریبم ای خدا....

در خونه شعله‌ور بود
پیش چشمای تَرِ من
تازه فهمیدم تو آتیش
چی کشیده مادر من

نذاشتن که بردارم عبامو
نذاشتن ببوسم بچه هامو
نداشتن که تر کنم لبامو

حیا از موی سفیدم نکردن
حیا از روی خاتم نکردن

منو بردن اما
شعله‌ها رو کم نکردن

غریبم، غریبم، غریبم ای خدا....

دویدم مثل رقیه
با قد خم نیمه‌ی شب
همش زیر لب می‌گفتم

امون از غم‌های زینب
امون از گلوی خشک و حنجر
امون از نگاه تلخ لشگر
امون از لب گودال و مادر

جلوی چشمای مادر افتاد
مگه این روضه‌ها می‌ره از یاد

همه دور جسمش آب می‌خوردن
تشنه جون داد

غریب حسین، غریب حسین....

نظرات