دل غرق خونه، آهم تو سینهاست اینجا بقیع و، اونجا مدینهاست سرتاسر این شهر پرنور تنها یه نقطه است که تاریکه بین تموم کوچههاشم فقط یه کوچه است که باریکه اشک علی رو، کم پاک کردم اینجا عزیز مصطفی را خاک کردم عُشاقُ العَباس، دل چاک کردم (امالبنینم توی غربت خاک کردم) ۲ (آه از غریبی) شب بود و وقت، راز و نیاز بود شیخ الائمه، گرم نماز بود وقت نماز شب یه عده آرامشش رو بهم زدند ریختند توی خونه همه رو سجادهی آقا قدم زدند زخمای سینهاش، سر باز کردند آتیش زدند و در را آخر باز کردند پیش چشای، اهل مدینه با دست بسته بردنش از روی کینه (آه از غریبی) بردند امامو، پای پیاده گریه کنید که، روضَش زیاده خسته شد از بس بین کوچه پیِ سوارهها کشیده شد حرمت نگه داشتن نه والله اینقدر که امون نفس بریده شد آقای ما رو، با آه بردند پای برهنه پشت مرکب راه بردند باید که پای، سوز غمش مرد پشت سر مرکب آقا خیلی زمین خورد افتاده یاد، غمای زینب میسوزه از داغ غم پاهای زینب داره میخونه، با آه و گریه صَلیٰ عَلَیکِ اَمَتی، مظلوم رقیه