به سائل تا کرم فرمود آقا دیدهی تر را دوباره باز کردم تا بقیع خاکیاش پر را سلامی از سر اخلاص دادم محضر حضرت توجه کرد بر من داد بر من کیسهی زر را چه آقایی او دست مرا بگرفت همان که دست میگیرد ز ما فردای محشر را قسم بر جدهاش صدیقه و بر جد صدیقش کسی همتا نباشد در دو عالم سبط جعفر را غریبی که کمر خم کرده عالم از مصیباتش امامی که بود شیخ الائمه آل حیدر را ندارد بهر تا به قطرهای از آنچه او دیده ندارد کوه تاب این جسارات مکرر را امینی که ندارد امنیت اهل و عیال او مرور روضهاش زنده نماید یاد کوثر را کشید ابن الربیع از زیر پایش تا که سجاده شکست از راه کینه حرمت الله و اکبر را سواره بود دشمن، او پیاده پشت مرکب بود نشاندش بین کوچه بی عبا و عمامه سرور را امیری که میان یارهای خویش بییار است نبین این کثرت شاگردهای پای منبر را به آتش گفت از این خانه دوری کن حیا بدنیست که یک بار آمدی آتش زدی با خانه مادر را سخن از وحشت اهل و عیالت شد ولی قطعا کسی بار دیگر وا نکرده با لگد در را به منصور لعین وارد شدی یا عدتی خواندی به بازو حرز بستی کینهی منصور کافر را سه دفعه قصد جانم کرد اما شد پشیمان هر دفعه پیامبر را حائل دیدی سؤال اینجاست در گودال جدت این دعا را خواند چرا مانع نشد آنجا لب شمشیر و ولی در کربلا جد شما را تشنه لب کشتند چگونه شهر باید روضههای گریهها برداشت سنان آمد زد بر دهانشداد زد بیا ای شمر بیا که من بریدم قبل تو رگهای حنجر را به غارت رفت جسمش پایشان در خیمهها وا شد چه گویم قصهی دزدین خلخال و معجر را