گفتم خلیل زاده‌ام آتش عقب کشید

گفتم خلیل زاده‌ام آتش عقب کشید

[ سیدرضا نریمانی ]
بُنیَ بُنیَ...

گفتم خلیل‌ زاده‌ام آتش عقب کشید
دستی به روی شانه‌ی من با ادب کشید

لعنت بر آنکه آتش از او باحیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید

با آنکه در مقابل خانه مرا زدند
همسایه‌ای ندید و کتک‌ها به شب کشید

این غم کجا برم که تو را مردها زدند

تو کوچه‌ها زخمم نمک خورده
انگشترت خلقت ترک خورده

درد منو هیچکس نمی‌فهمه
زهرام جلو چشمام کتک خورده

(دستامو از دستت جدا کردن
تو شعله دنبال تو می‌گردم)۲

جوری زد و جوری زمین خوردی
سنگینی دستاشو حس کردم

دار و ندار زندگیم 
چیزی بگو حرفی بزن

خاکی میشه باز چادرت
هر شب تو کابوس حسن
****
اینجا میان روز زمین خورد مادرم
رویش عبای خویش امیر عرب کشید

شهر مدینه شهر زمین خورده‌ها شده
سجاده را ز پای من آن بی‌نصب کشید
****
مرغ دل یک بام دارد دو هوا
گه مدینه می‌رود گه کربلا
****
در کربلا زمانه‌ی غارت غلام شمر
در خیمه‌ها ردای تنی غرق تب کشید
****
صل الله علیک یا عطشان
مقتل میگه افتادی آقا جان

حسین

نظرات