در این آشوبِ طوفانی، مسلمانان مسلمانی مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد پسر ناله، پدر فریاد، میانِ هلهله غوغا پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده پدر چون مرغِ پَرکَنده، از این صحرا به آن صحرا میخواستم عالم پر از نامِ علی باشد حالا به روی خاک یک عالم علی دارم ****** با پدر قهری مگر، چشمانِ خود را بستهای لحظهای با من بجوش ای چشمهی در جوشِ من تا بغل کردم تو را بدنت ریخت زمین ****** یاس باغ امام را چیدند اشکِ چشم حسین را دیدند ای جوانان بلند گریه کنید که به آقا بلند خندیدند ****** باید عبا به وسعتِ یک دشت آورم در یک عبا که پیکرِ تو جا نمیشود باید برای جسم تو گهواره آورم ریز ریزی ولی عزیزی تو چه کنم از عبا نریزی تو