روا بُوَد که گریبان زِ هجر پاره کنم

روا بُوَد که گریبان زِ هجر پاره کنم

[ امین شادکام ]
روا بُوَد که گریبان زِ هجر پاره کنم 
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم 

شب هشتم شده و سینه فقط غم دارد 
روضه‌ی امشب ما پیر شدن هم دارد 

مثل ارباب کنار تن مجروح علی
مستمع در شب هشتم کمری خَم دارد 

روضه‌ی دفن حسین است به تنهایی خود 
داغ اندازه یک ماه محرم دارد 

روضه می‌خوانم از آن سَرو رشیدی مجروح
که تنش روی عبا چند قلم کم دارد

آسمان غم‌زده‌ی روضه و خون می‌بارد
پای این روضه اگر مُرد کسی حق دارد 

*******

یاس باغ امام را چیدند 
اشک چشم حسین را دیدند
ای جوانان بلند گریه کنید 
که به آقا بلند خندیدند

******

روضه‌خوانِ شب هشتم بدنش می‌لرزد 
مثل ارباب در این روضه تنش می‌لرزد 

پدرِ داغِ جوان دیده اگر هست اینجا 
تازه شد داغ دلش باز ببخشید مرا 

جگرم سوخته بَرهم بگذارید مرا 
امشب ای سلسله سالار ببخشید مرا 

گیسوان پسرش روی زمین پا خورده 
دید یک نیزه میان کمرش تا خورده 

نیزه‌ای از وسط سینه‌ی او رد شده است 
خون نشسته به گلو، راه نفس سخت شده است

**********
عصای پیری بابا نلرز، می‌لرزم 
یه کمی دیر رسیدم بالا سرش 
فکر کنم‌ که دیگه جون داده علی 
یه‌جوری عنانمو زمین زدن 
فکر کنم که دیگه جون داده علی

قوم عِندَما ضَحَکوا کانو 
اومدم سر نعشت با سرِ زانو 
جواب مادرتو چی بدم اکبر؟
چِقَدِه نیزه نشسته روی این پهلو 

روی خاکِ داغ کربلا 
پی ریز ریزِ تنت می‌گردم
فَبَکا بُکاءً عالیا 
چه جوری بی تو حرم برگردم؟

******

شدی پخش صحرا گُلِ لیلا
یه بار دیگه پاشو بگو بابا 

*******

عمرِ سعد به من می‌خنده 
شدم از مادر تو شرمنده 
هر کی از راه رسیده بابا 
یه کمی از بدنت کَنده 

*******

من به غسل مادرم بلند گریه نکردم 
صدای گریه‌ی من از صدای خنده سر است 
باید برای جسم تو گهواره آورم

*******

ریز ریزی ولی عزیزی تو 
چه کنم از عبا نریزی تو؟

*******

وَ زینب بُصرَءَه تُنالی
چقَدر صدات زدم جوابمو ندادی 
پاشو عمه رو ببر سمت حرم علی جان 
لشکر کوفه و شامن همه غرقِ شامی 

*******

خواهرم بین ارازلاست، پُرِ نامحرمه اینجا اکبر 
خواهرم یه عالمه چشم هیز اینجاست، پُرِ نامحرمه اینجا اکبر 
خبر شهادت تو رو چه جوری بدم به لیلا اکبر؟

*******

بنی‌هاشم از خاک جمعت کردن 
زنای جراحه کَمِت کردن

*******

خیز ای لب‌تشنه دریای تلاطم آمده
اوّلین بار است زینب بین مردم آمده 

*******

نمک زندگی من پسرم بود ولی 
نمک زندگی‌ام را به زمین پاشیدند

آمدم جمع کنم زندگی‌ام را از خاک 
دسته‌جمعی به من و گشتن من خندیدند 

******

فروغ چشم من از چشم نیزه‌ها افتاد
عصای پیری من زیر دست و پا افتاد 

نه قطعه‌قطعه فقط، نقطه نقطه‌ات کردند
تنت به پهنه‌ی دشت تا کجا افتاد 

(ولدی علی، ولدی علی علی علی)۲

نظرات