تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست به روی دست خودش دستهی جارو را بست بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد تا نگاهش به نوک تیزی مسمار افتاد این میخ محسنمو ازم گرفت۲ لالایی گفتنمو ازم گرفت