
مسیر روضه در روز دهم افتاد درجایی كه زینب پیرهن پوشانده بر بالای آقایی كسی كه هم عموی قاسم و هم دایی عون است و هم گشته برای اصغر شش ماهه بابایی برادر بودنش در لحظه ی آخر چنان برجسته می گردد كه دست باز شعر از شرح این تصویر آخر بسته می گردد به طرزی كه بیان از وصف این خواهر برادر خسته می گردد از این طرز بغل كردن از این اصرار معلوم است كه آقا بر نمی گردد به سمت خیمه ها این بار معلوم است و برای زینب و داغ اكبر و قاسم شدیداً ظهر دارد می شود تكرار معلوم است سر ظهر است و هی آغوش در آغوش خواهد رفت خداحافظ نگو چون زینبت از هوش خواهد رفت كه می بیند پس از تو از حرم با گوشواره گوش خواهد رفت بدون هیچ توضیحی كه آقا یك نفر بود و بدون هیچ توضیحی كه تا یك ساعت پیشش سر نعش برادر دست بر روی كمر بود و دقیقاً قبل از این لحظه برای اصغر شش ماهه ی پرپر پدر بود و و با این غم كه می دانست از بالای تل زیر نظر بود و بدون هیچ توضیحی دوباره تیغ دقت كرد چه ارزان شمر جای بوسه ی سرخ پیمبر را برای تیغ قیمت كرد دقیقاً از همان جایی كه پیغمبر تو را بوسید خنجر هم گلویت را دو قسمت كرد بدون هیچ توضیحی لب گودال غوغا شد طنینی در اجتماع تیغ ها پیچید تن پا شد علی اكبر و عباس اگر كه ارباً اربا حضرت ارباب ارباً ارباً ارباً ارباً اربا شد مسیر روضه در آخر، به حنجر بستگی دارد به این كه از كجا سر را بِبُّرد دست خنجر بستگی دارد اگر تاثیر داغ كربلا تا لحظه ی گودال به عباس و علی و قاسم و شش ماهه و یك جفت دختر بستگی دارد ولی تاثیر كلِّ كربلا تنها به خواهر بستگی دارد او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل