
تَه گودال فقط پیکر تو مانده و من همه رفتند فقط مادرِ تو مانده و من سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند پارههای بدن بیسرِ تو مانده و من بوسه باید به روی گونه نشیند اما چارهای نیست رگ حنجر تو مانده و من ای جانِ من به نیزهی اعدا چه میکنی؟ آغوشِ باز جای تو آنجا چه میکنی؟ تو و عباس که رفتید از آن لحظه به بعد زخمهای بدن دخترِ تو مانده و من