
ای که قَدَر با تو مقدّر شده خواهر محزون تو مضطر شده حال من از حال تو بدتر شده ای دل غافل، دَمِ آخر شده در سرم افتاده حواشی حسین وای به حالم، تو نباشی حسین فارغ از این جنگ و جدل کن مرا دورتر از گودی تَل کن مرا نیّت یک خیرُ العمل کن مرا جانِ حسین، باز بغل کن مرا حرف رباب است، مرتّب نرو ای جَبَلُ الرَحمهی زینب نرو سفرهی خود را که جدا کردهای خواهر خود را که رها کردهای رَخت مرا، رَخت عزا کردهای ولوله در خیمه به پا کردهای روزهی صبرم شده باطل حسین از تو چگونه بکَنَم دل حسین؟ جان به هوای خطر آوردهام موقع معراج، پَر آوردهام پای غم تو جگر آوردهام پیرُهن کهنه درآوردهام آن همه شور و هیجان را ببین قهقههی شمر و سنان را ببین کعبهی من را به منا میکشند از سرِ دوش تو عبا میکشند جسم تو را با نوک پا میکشند پیش همه موی تو را میکشند کشتهی بغض نجفت میکنند این طرف و آن طرفت میکنند موقع زخمی شدنت میزنند چنگ به هر جای تنت میزنند سنگ به روی بدنت میزنند