آنقدر زیر نعلها پا خورد مثل پیراهنش، تنش تا خورد روزهاش را سنان شکست آخر نیزهای را بهجای خرما خورد تشنه بود، آب خواست؛ امّا شمر آب را پیش چشم آقا خورد این صدای شکستن سینه است زیر مرکب، شد استخوانها خرد پشت و روی تنش، یکی شده بود زینب از دیدن تنش، جا خورد چشمهای حسین، درد گرفت تیر وقتی به چشم سقّا خورد