
بیا که آقا عاشورا رسیده زمان ماتم عظما رسیده کنار قتلگه زهرا رسیده به مقتل ذبح اعظم را رسیده تو خود گفتی که عاشورا بیایید قسم بر زاده ی زهرا بیائید بیا که جد مظلومم غریب است به دست قاتلش شیب الخضیب است به روی خاک ها خد التریب است روایت گر همان ابن شبیب است رسیده خواهرش گیسو پریشان ببیند صحنه را با چشم گریان بیا که جسم جدت پشت و رو شد به گردن حربه ی کند عدو شد برای ذبح او هی ضربه میزد به قصد کشت با هر حربه میزد بیا که ناله ی مادر به گوش است زمین و آسمان ها در خروش است به مقتل محنت قلبش به جوش است که رگ های بریده کی خموش است به همراه سرش الله اکبر بگوید پیکرت الله اکبر بیا که انتقامش را بگیری ندای صبح و شامش را بگیری که دنبال قیامش را بگیری به روی دست نامش را بگیری به قربان انا ابن المصطفیت بخوان ما را به سوی کربلایت نمانده فرصتی آن دلبری ها خداحافظ آن برادر خواهری ها گرفته حالم نکن مشکل گشایم حلالم کن مرا این آخری ها اگر باید امام خیمه باشم کن آرامم تو با پیغمبری ها حسین دق میکنم من را بغل کن به جای زحمت آن مادری ها در و میخ و لگد یادت که مانده پریشانم از این یادآوری ها لباس کهنه ای مادر فرستاد مواظب باش دارد مشتری ها کمی از تشنگی ات گفته بودی نگفته بودی از غارتگری ها برای زینب انشگت مهم است برای ساربان انگشتری ها خیالت جمع قبل از رفتن تو گره خورده تمام روسری ها باد های سخت میخواهند هیرانش کنند کم کم او را میکشد از درد بی جانش کند آن چنان از مرکبش افتاد گونه خورد شد میدوند آرام تا مذبوح عطشانش کنند خنده بر لب نوبتی با پا تکانش میدهند چکمه میگیرند بر مویش پریشانش کنند نیزه ها را داغ کردند و به پهلویش زدند تا که زخمی هزاران زخم سوزانش کنند مادرش اینجاست غارت کردنش انصاف نیست پیش زهرا قصدشان این است عریانش کنند پایشان در مقتل است و چشمشان بر خیمه ها نام زینب میبرند او را هراسانش کنند شمر قبل از ذبح خیلی مشت زد بر صورتش