به خاطر میسپرد آن لحظه دیدار بویت را برای آخرین بار آمد و بوسید رویت را گلی پامال زیر سُم اسبان یافت خاک آلود و در خاشاک و خون و خس بهم پیچید مویت را نگاهی کرد بر چشم و لب و دندان خون آلود جلوتر آمد و بوسید رگهای نگفتی من دل دارم، رفتی نگفتی دختر داری، رفتی بدون اینکه بار غم رو از رو دلم برداری، رفتی حالا من بدون تو کجا برم؟ حالا من بدون تو چیکار کنم؟ بعد از این ناز برای که کنم؟ جا به دامان وفای که کنم؟ اونقدر گریه میکنم که نیمه شب از خواب ناز چشاتو بیدار کنم وای، وای بابا از بس زدنم کمرم