روایت می‌کنند زهرای اطهر سوالی کرد از ساقی کوثر

روایت می‌کنند زهرای اطهر سوالی کرد از ساقی کوثر

[ حجت الاسلام شحیطاط ]
روایت می‌کنند زهرای اطهر
سؤالی کرد از ساقی کوثر

شنیدم یا علی از راه کینه
کسی از مردم شهر مدینه

نگوید با تو حتی یک کلامی
و یا آنکه دهد بر تو سلامی

جواب فاطمه فرمود مولا 
که ای زهرا عزیز حق تعالی

بگویم مطلبی از این مهمتر 
ز دست مردم بی دین کافر

سلامی گر کنم بهر ثوابی
نمی‌گوید کسی بر من جوابی

اینا بی تو اصلا عزت ندارن
تو نباشی اینا قیمت ندارن

ناراحت نباش سلامت نمیدن
اینا هیچکدوم لیاقت ندارن

مهم اینه نگین منی علی
همیشه بهترین منی علی

بقیه هر چی می‌خوان بزار بگن
امیرالمؤمنین منی علی

دختر عمو با رفتنت داری کبابم می‌کنی
خانم خوب خونم، خونه خرابم می‌کنی

پسر عمو قصه نخور، زهرا فدای سرته
از این به بعد خونه‌دار خونه‌ی تو زینبته

دختر عمو چرا همش دستو به بازو می‌کشی
اشک منو می‌گیری و دائم به پهلو می‌کشی

پسر عمو زخم غریب، خوب می‌کنه زخم تنو
می‌خوام پیش بابام میرم نبینه زخمای منو

وای مادرم مادرم مادرم...

شرمنده‌ام غسل من افتاد گردنت

دست مولا چون که بر بازو رسید
دست از غسل ناله از در برکشید

دست از بازوی بشکسته خجل
بازو از دستی که شد بسته خجل

شیب گودال و شاه بی ردا وا محمدا وا محمدا
عمه جان رو به مدینه زد صدا وا محمدا وا محمدا 

لااقل صیدتو رو به قبله کن شمر حوصله کن 
اول بکش بعد هلهله کن شمر حوصله کن شمر حوصله کن 

مردی که روزی زینت دوش نبی بود
انصاف بود آیا ته گودال باشد

ای نامسلمانان کمی آزاده باشید
ذبح کدامین دین بدین منوال باشد

حسین

نظرات