بیچارهام دلخستهام زارم نزارم باز آمدم چون ابر بارانی ببارم قلب سیاه و چشم خشک آوردهام من اشکم نمیآید گره خورده به کارم غیر از گناه و معصیت، انگار اصلاً کاری نمیآید از این چشمان تارم حرف جدایی را نزن، دق میکنم من من که بجز این خانه، جایی را ندارم چیزی به جز بار گُنَه بر شانهام نیست بار مرا بردار که افتاده بارم هِی قول توبه میدهم، اما چه سودی دیگر به قولِ خویش، اطمینان ندارم من را بسوزان، اعتراضی که ندارم نا اهلم و میدانم اصلاً، اهل نارم بدجور دلتنگِ غروب کربلایم ای کاش میشد سر بر آن تربت گذارم این روزها، روضه به پا کردند در من این روزها یاد لبِ خشکِ نگارم قربانِ آن خواهر که پای نیزه میگفت حالا ببین بر ناقهی عریان سوارم یک روز عباسِ علی دور وبَرَم بود حالا به شمر و حرمله افتاده کارم **** هتک حرمت کردن بچههاتو چقدر آزار و اذیت کردن هتک حرمت کردن به مخدرات اهانت کردن هتک حرمت کردن پیرهن پارهتو غارت کردن هتک حرمت کردن بی حیاها به زینبت جسارت کردن هتک حرمت کردن ***** فی سبیل الله تو رو تشنه کشتنت ابی عبدالله فی سبیل الله روی نیزه رفت سرت ابی عبدالله فی سبیل الله خندیدن به خواهرت ابی عبدالله ***** درد ما دوا نخواهد شد دوست از ما رضا نخواهد شد تا که در اشک غوطهور نشویم وصل او رزق ما نخواهد شد تا قیامت اگر که گریه کنیم حق داغش ادا نخواهد شد ما برای حسین میمیریم مرد حرفش دوتا نخواهد شد ما نباشیم دیگران هستند خلوت این روضهها نخواهد شد کار آن کس که شاه هر دو سراست لنگ امثال ما نخواهد شد هیچ روزی شبیه عاشورا هیچ جا کربلا نخواهد شد جز حسین هیچ کس موقع دفن کفنش بوریا نخواهد شد