دلِ هر خیمه می‌سوزد به احوال دل زینب

دلِ هر خیمه می‌سوزد به احوال دل زینب

[ حاج علی انسانی ]
دلِ هر خیمه می‌سوزد به احوال دل زینب
که بر بادِ فنا رفته تمامِ حاصل زینب

غریبم من...

*****

نمی‌دانی چه سان بی‌تو به سر عزمِ وطن دارم
ز هجده یوسفم با خود، فقط یک پیرُهن دارم

خودم دیدم در این صحرا، گُل من دست و پا می‌زد

*****

شب، من از یک طرف و جمع پریشان یک‌سو
هستیِ سوخته یک‌سو، دلِ سوزان یک‌سو

مادران یک طرف و نعش جوانان یک‌سو
کودکی گمشده در دشت و بیابان یک‌سو

چه بگویم؟، چه شبی را به سر آوردم؟
با نمازِ شبِ بنشسته‌ی خود سر کردم

نتوانم که بگویم چه بدیدم آن شب
داد روزِ سیَه و موی سپیدم امشب

پیِ اطفال به هر سوی دویدم امشب
خارها بود که از پای کشیدم امشب

نظرات