یه جا واسه بوسیدنِ لبهام نذاشتی مادر نبود بالاسرت، دختر که داشتی قربون این گلوی درهمت سخته ولی بغل میگیرمت سنگ خوردی، بابا منم سنگ خوردم تو یک بار، من پشت هم سنگ خوردم *** از رویِ نِی برگشتی امّا نصفه نیمه انگارِ شبِ تولدِ سهسالگیمه زخم گلوت از ضربهی دَمِ غروبه چقدر روی لبای خونیت خوردهچوبه *** صورتتو یزید به ضربه بست یه جوری زد که دندونات شکست *** مبهم شده مانند تصویر تو، تصویرم تو کشتهی اشکی و من اشک است تقصیرم جز گیسوان سوخته، شاهد نیاوردم من شمع دنیا آمدم، پروانه میمیرم دیشب کسی خرما و نان آورد، رد کردم گفتم به او، خیلی کتک خوردم دگر سیرم *** سوختی سوختم شبیه همیم تو آغوشِ هم ضریحِ همیم با تن بیتن، برایِ منی کمَم که بیای، بابای منی چقدر پیر شدم تو روزایِ دل آزار نبودی سرم داد کشیدن تو بازار مگه دخترِ تو، نداره کس و کار پایِ زخمم به تو نرسید نبودی که زجر موهامُ کشید یزید چوب به لبهات زده خیر نبینه چجوری تونست چوب رو لبهات بشینه *** شورِ سفر کردن زِ تو، دلشوره با من حالی بپرس از ما میان کوی و برزن یادت میآید در بیابان میدویدم دامن دچار آتش و آتش به دامن شد سهم من از خار و از سیلی و زنجیر هم درد پا و درد گوش و درد گردن دیدی که زیر چشم را نقاش بیذوق کامل سیاهش کرد جای سایه روشن