با صد جلال و عزت و شرف و وقار

با صد جلال و عزت و شرف و وقار

[ سید محمد جوادی ]
با صد جلال و عزت و شرف و وقار
آمد به دشت ماریه  ناموس کردگار

فرش زمین به عرش مباهات می‌کند
گر روی خاک پای گذارد ملک سوار

چه ناقه‌ای چه ناقه نشینی چه محملی
مریم رکاب گیرو خدیجه است پرده‌دار

حتی حسین تکیه بر این شانه می‌زند
خلقت ندیده زنی به این گونه استوار

تاهست مستدام حسین است مستدام
تا هست پایدار حسین است  پایدار

کوهی اگر مقابل او قد علم کند
مانند کاه می‌شود و می‌رود کنار

با چشم خویش میمنه را می‌زند زمین
با چشم خویش میسره را می‌کند شکار

آنگونه که علی به نجف داد اعتبار
زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار

پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود
زینب که هست فاطمه ام هست ماندگار

تا اینکه فرش راه کند بال خویش را
جبرئیل‌ پای ناقه نشسته به انتظار

حتی هزار بار بیایند کربلا
زینب پی حسین می‌آید هزار بار

روز دهم قرار خدا با حسین بود 
اما حسین زودتر آمد سر قرار

محمل که ایستاد جوانان هاشمی 
زانو زدند یک به یک آن هم به افتخار

افتاد سایه قد و بالاش روی خاک 
رفتند از کنار همین سایه هم کنار

زنان قبیله همه و شمس و ضحی
مردان قبیله همه و لیل و النهار 

عبدم عبد گوش به فرمان زینبم 
از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار

رفتم زیر سایه عباس یک به یک 
با آفتاب غنچه ی گل نیست سازگار

از این به بعد هیچ نماز شکسته نیست 
وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار

از فرش تا عرش چه خاکی به سر کنم 
بر روی چادرش بنشیند اگر غبار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل 
گشتند بی حمار و محمل شتر سوار 

باور نمی‌کنم سر بازار بردنم 
نامردمان به مجلس اغیار بردنم

نظرات