عشاق چون به درگه معشوق رو کنند از آب دیدگان تنِ خود شستوشو کنند قربان عاشقی که شهیدانِ کوی عشق در روز حَشر رتبهی او آرزو کنند عباسِ نامدار که شاهان روزگار از خاک کوی او طلب آبرو کنند بیدست ماند و داد خدا دستِ خود به او آنان که مُنکرند بگو روبهرو کنند *** حرم در حسرت آب است، برادر جان شتابی کن رقیه در تب و تاب است، برادر جان شتابی کن *** نفس نفس بریده شدی چی دیدی مگه، خمیده شدی علمدار کو، نگو زدنش بگو که بیاد عمودو نکش حرم رو نگاه تو بیچاره کرده اباالفضل اباالفضله، پس برمیگرده اگه قول داده پس میاد آخه مَرده مادر اومد، نبودی حسین با چشمی که داشت کبودی حسین میگفت عباس برام یَلی حیف نشد که پاشم به پاش ولی حیف اومد پیشم امّا خمیده خمیده رسیدیم به هم امّا خجالت کشیده یکی دست شکسته، یکی دست بریده *** ای ساقی لبتشنگان ای جانِ جانانم، سقّای طفلانم آبی رسان به خیمه ای جانِ جانانم، سقّای طفلانم *** خداوندا علمدارم نیامد یا اباالفضل یگانه یار و یاورم نیامد، یا اباالفضل زمین کربلا قحطی آب است ای برادر دل طفلان من از غم کباب است ای برادر *** به سینه آتش دردی نهفتی مرا یک بار هم خواهر نگفتی *** اولین مرتبهاش بود، نشد برخیزد تن بیدست خجالتزده از یارش کرد آبرو در خطر و مشک به دندانش بود عاقبت تیر به یک طفل بدهکارش کرد