رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل

رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل

[ سید محمد جوادی ]
رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل
تبرّک می‌کند هر سفره از نان ابوفاضل

کسی‌که اربعین تا کربلا رفته‌ست می‌داند
تمام زائران هستند مهمان ابوفاضل

کمیت زندگی‌اش، لنگ می‌ماند هر آن کس‌که
نمی‌بندد دخیلش را به دامان ابوفاضل

(حسین آقام
همه میرن تو میمونی برام)

برای وصف ایثار و وفای او همین بس‌ که
شکست ابرو ولی نشکست پیمان ابوفاضل

حرم در حسرت آب است برادرجان شتابی کن
رقیّه در تب و تاب است برادرجان شتابی کن

گفتم سر تو را بگذارم به دامنم
امّا سرت کجاست سر درنیاورم

دیدم که روی دست تو پا می‌گذاشتند
با آنکه دیده ام نشود...

زینب کجا و مجلس نامحرمان
ای وای اگر رود سر بازار

بعد از تو غم به سینه‌ی لیلا پناه بُرد
مجنون دل شکسته به صحرا پناه بُرد

بعد از تو ای پناه حرم گوشواره ای
با دلهره به زینب کبری پناه بُرد

پر کرده حرمله همه جا شاه بی سپاه
از بی کسی به خیمه‌ی زن‌ها پناه بُرد

زیر پای مرکب رفتی که درهمی
چیدنت روی بوریا از بس کمی

حرمتت رو شکست
بی حیا روی سینت نشست
دلواپس جون دادی کاشکی شمر
قبل کشتن چشمات رو می‌بست

خیلی خالیه جات
دق کردن از غصّه بچّه‌هات
رو کهنه حصیر پاره ای
جمعت کردن زن‌های دهات

خداوندا علمدارم نیامد یا اباالفضل
یگانه یاور و یارم نیامد

نظرات