هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست آدمی نیست مگر کالبدی بیجانست آن که را از دل و جان میل به گفتار تو نیست من سری دارم و در پای تو خواهم بازید خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست آنکه از دست تو را داد چه دارد در دست چه طلبی کند اون کس که طلبکار تو نیست خوب شد روی خود از آئینه پنهان کردی آخه هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست