سوی محشر توشه‌ای هر چند نفرستاده‌ام

سوی محشر توشه‌ای هر چند نفرستاده‌ام

[ سید محمد جوادی ]
سوی محشر توشه‌ای هرچند نفرستاده‌ام 
(هست امیدم، به این اشک به ظاهر ساده‌ام)۲

جای حیرت نیست، بعد از روضه حالم بهتر است
(مادرم در روضه شیرم داده، هیئت زاده‌ام)۲

(فاطمه، چندین برابر خرجی‌ام را داده است)۲
در عذای بچه‌هایش هرچه نذری داده‌‌ام

(حسین، آرام جانم 
حسین، روح و روانم)۲

(راه رفتن تا خدا، راه نجف تا کربلاست)۲
چند سالی می‌شود دیوانه‌ی این جاده‌ام

صورتم هر بار در این راه خاکی می‌شود
یاد آن خد التریب روی خاک افتاده‌ام

(حسین، آرام جانم 
حسین، روح و روانم)۲

****

(رسیده وقت سفر، سر به زیر شد زینب)۲
(حسین، چشم تو روشن اسیر شد زینب)۲

گرسنه بود، ولی تازیانه خیلی خورد 
غذا نخورد، ولی خوب سیر شد زینب

(نبودنِ تو و عباس کار خود را کرد)۲
که با سنان و شبث هم مسیر شد زینب 

سه چهار مرتبه با شمر هم کلام شد
نداشت چاره، ولی ناگزیر شد زینب 

همین که با سره سر نیزه‌ها هلش دادند 
نشست و حرف نزد، گوشه گیر شد زینب

****
(برای بار اول است، خودم سوار می‌شوم)۲
کار رسیده به کجا فضه رکاب می‌دهد
 
مقابلِ نگاه یک سپاه می‌خورم زمین 
همین که شمر، ناقه مرا شتاب می‌دهد

شیر درست می‌شود، گریه بلند می‌شود 
همین که بر لب خودش رباب آب می‌دهد


****
ای دو گوش کودکی خونین و پاره 
برای غارت یه گوشواره

هرآنچه در خیام کربلا بود
به غارت رفت حتی گاهواره

نظرات