حاج حسن خلج

یا رب آن آهوی مشکین به ختن

1944
27
یا رَب، آن آهوی مُشکین به خُتَن بازرسان
وان سَهی سَرو قَدِ من، به چمن بازرسان

دلِ آزُرده‌ی ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جانِ زِ تن رفته به تن بازرسان

ماه و خورشید به منزل چو به اَمر تو رسند
یارِ مَه‌روی ما را تو به من بازرسان

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبر را سخن بازرسان

این جمعه بیا به فکر مادر باشیم
در فکر عزای یاسِ پَرپَر باشیم

این جمعه بیا همراهِ دلِ عزیزِ زهرا مهدی
این هفته به یادِ پهلو و در باشیم

آخر گرفت دامنِ ما را بلای در
وقتی بلند شد به چه وضعی صدای در

حرمت نگه نداشت به مادر زیاد خورد
شلاق‌های رَد شده از لابه‌لای در

*******

دود بود و دود بود و دود بود
گُل میانِ آتشِ نَمرود بود

شعله می‌پیچید بر گِردِ بهار
خونِ دل می‌خورد تیغِ ذوالفقار

یک‌طرف گلبرگ امّا بی سپر
یک‌طرف دیوار بود و میخ بود

شعله چون از داغِ غربت سرخ شد
میخ کم‌کم از خجالت سرخ شد

گفت با در رحم کن سویش نرو
غنچه دارد، سوی پهلویش نرو

روز رنگِ تیره‌ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش