منبع انوار خدا زینب است
1226
9
- ذاکر: سید امیر حسینی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زینب (س)
- مناسبت: شب چهارم محرم
- سال: 1401
جامع الاسرار خدا زینب است
منبع الانوار خدا زینب است
کاشف الآیات کتابٌ له و
اعظم اذکار خدا زینب است
منتها الآمال همه انبیاء
کعبه ابرار خدا زینب است
معنی نورالثقلین است او
عین حسن عین حسین است او
چادر او از جبروت آمده است
مقنعهاش از ملکوت آمده است
رفته به معراج زمانِ نماز
یا که پیمبر به هبوط آمده است
چشمِ حسین است به دستان او
تاکه دو دستش به قنوت آمده است
شیرترین حیدرِ بعد از حسین
حضرتِ پبیغمبرِ بعد از حسین
ای همه وصفِ تو صفاتِ علی
ای کلماتت کلماتِ علی
عالمهی عامِلهی کامله
جامعِ نورِ جلواتِ علی
ریخته از چادر تو بر زمین
جلوه به جلوه برکاتِ علی
در همه اوقات سلامُ علیک
عمّهی سادات سلامُ علیک
قامتِ تو قامتِ غم را شکست
دختِ علی را نتوان دست بست
دست به دامان تو هر آنچه بود
گوش به فرمان تو هر آنچه هست
ای شرفُ العِشق بتاب و ببار
تا که مسلمان بشود بت پرست
خواست که غم دستِ تو بَندَد ولی
غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی
با دو پسر آمده یا ذوالفقار
یا که علی آمده با ذوالفقار
چادر زهرا به کمر بسته و
باخودش آورده دو تا ذوالفقار
گفت برادر سه سپر را ببین
گفت که ای شاه بیا ذوالفقار
بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است
با دو عَلَم رزم تماشایی است
با کمری خُرد غمم را ببین
دار و ندارِ حرمم را ببین
موقعِ پیریِ من و هیچ نیست
با نظرِ لطف کَمَم را ببین
ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم
آه دم و بازدمم را ببین
هیچ نگفتی و به سر آمدم
جایِ همه با دو جگر آمدم
منبع الانوار خدا زینب است
کاشف الآیات کتابٌ له و
اعظم اذکار خدا زینب است
منتها الآمال همه انبیاء
کعبه ابرار خدا زینب است
معنی نورالثقلین است او
عین حسن عین حسین است او
چادر او از جبروت آمده است
مقنعهاش از ملکوت آمده است
رفته به معراج زمانِ نماز
یا که پیمبر به هبوط آمده است
چشمِ حسین است به دستان او
تاکه دو دستش به قنوت آمده است
شیرترین حیدرِ بعد از حسین
حضرتِ پبیغمبرِ بعد از حسین
ای همه وصفِ تو صفاتِ علی
ای کلماتت کلماتِ علی
عالمهی عامِلهی کامله
جامعِ نورِ جلواتِ علی
ریخته از چادر تو بر زمین
جلوه به جلوه برکاتِ علی
در همه اوقات سلامُ علیک
عمّهی سادات سلامُ علیک
قامتِ تو قامتِ غم را شکست
دختِ علی را نتوان دست بست
دست به دامان تو هر آنچه بود
گوش به فرمان تو هر آنچه هست
ای شرفُ العِشق بتاب و ببار
تا که مسلمان بشود بت پرست
خواست که غم دستِ تو بَندَد ولی
غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی
با دو پسر آمده یا ذوالفقار
یا که علی آمده با ذوالفقار
چادر زهرا به کمر بسته و
باخودش آورده دو تا ذوالفقار
گفت برادر سه سپر را ببین
گفت که ای شاه بیا ذوالفقار
بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است
با دو عَلَم رزم تماشایی است
با کمری خُرد غمم را ببین
دار و ندارِ حرمم را ببین
موقعِ پیریِ من و هیچ نیست
با نظرِ لطف کَمَم را ببین
ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم
آه دم و بازدمم را ببین
هیچ نگفتی و به سر آمدم
جایِ همه با دو جگر آمدم
نظرات
نظری وجود ندارد !