عالم علی و نورِ جهان تاب زینب است مثل علی و مثل نبی ناب زینب است از جلوههای فاطمه سیراب زینب است تشنه حسین و تشنه حسن آب زینب است یعنی که پنج تن دل یک قاب زینب است این کیست؟ این عقیلهی آقای کربلاست این کیست؟ اینکه غیرتِ فردای کربلاست این کیست؟ این رایت و جمیلای کربلاست این کیست؟ حضرت زهرای کربلاست عصمت کم است صاحب القاب زینب است آورده روی دست خودش جان خویش را آماده کرده است دو قرآن خویش را رو کرده است بر همه شیرانِ خویش را دو گردباد خویش دو طوفانِ خویش را خورشیدِ این دو اخترِ نایاب زینب است زخم دلِ شکستهی خود را که هم گذاشت إذنِ دخول خواند به خیمه قدم گذاشت قبله حسین باشد و محراب زینب است از خود گذشت و تحفهای از بیش و کم گذاشت سنگ تمام پیش امیرِ حرم گذاشت زینب رسید و باز امام احترام کرد مثل علی حسین به پایش قیام کرد تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد زینب که است؟ آنکه ادب را تمام کرد در کربلا معلم آداب زینب است دو مرد از قبیلهی خود انتخاب کرد آیینه بود و رو به سوی آفتاب کرد با التماس دامن خود را پر آب کرد بر روی نام مادرش اما حساب کرد فرمود این شکستهی بیتاب زینب است بالی اگر که نیست دلی که هست آوردهام شعله که شمع حاصلی که هست حل کن به دست خویش مرا مشکلی که هست از من بخر دو هدیهی ناقابلی که هست باور بکن که اول اصحاب زینب است رفتهاند سمت معرکه سر در بیاورند عباس گشتهاند جگر دربیاوردند چون ذوالفقار تیغ دو سر در بیاورند از یک یک سپاه پدر در بیاورند این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است از دور دید و گفت علمدار مرحبا بر ضربههایشان صد و ده بار مرحبا بر دو امیر و بر دو جگردار مرحبا زینب شدند و حیدر کرار مرحبا اما میانِ خیمهی بی آب زینب است اما رسید لحظهی در خون صدا زدن خونین نفس نفس زدن و دست و پا زدن یکبار تیغ و بار دگر نیزه را زدن دور از نگاه مادرشان بی هوا زدن در بین خیمه شاهد گرداب زینب است یک نانجیب دشنه به ابرویشان کشید یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید یک ناصبی که چکمه سر و رویشان کشید یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید آنکه دو چشم او شده خون آب زینب است (آقا به جانِ مادرت آن مادرِ غم پرورت ما را مَرانی از درت جانم حسین جانم حسین)