
ساقی نظر کن بر دل خرابی جام تهی را پر کند شرابی از شدّت گریه نبرده خوابم کاش که میآمدی به خوابی ما را بخر رویت حساب کردم ما بد حسابیم و تو خوش حسابی محتاجهایت دست رد ندیدند ای مستجار ما که مستجابی قبل از همه فکر فقیرهایی سوی گدای خاته میشتابی مردم پریشانند کی میآیی؟ مُردیم ما از فرط بی جوابی اُنظُر اِلینا نَظرَةًالرَّحیمه تاریک ماندیم و تو آفتابی خیلی گرفتاریم وَانصرانی درها همه بسته است فتح بابی باب نجف را باز کرده زهرا ما را سوا کرده ولی غیابی ما را امیرالمؤمنین خریده تو نیز فرزند همان جنابی پشت دری که سوخت صورتی سوخت یا منتقم حتما در التهابی چهل مرد و یک زن مرتضی زمین خورد پیدا نشد در کوچه یک صحابی