دو خورشیدِ جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیهی قرآن گرفته چون دو قرآن دُختِ زهرا هر دو را در بَر به سر شور و به رخ اشک و به كف تیغ و به دل آتش به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اكبر گرفته دستشان را بُرده با خود زینبكبری كه قربانی كند در مقدمِ ثاراللهِ اكبر بگفت ای جانِ جان، جانِ دو فرزندم به قربانت تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سَرور دو اسماعیل نه، دو ذبحِ كوچک نه دو قربانی قبولِ درگهت كن، منّتی بگذار بر خواهر سفارش كرده عبداللهِ جعفر بر من ای مولا كه این دو شاخه گُل را كنم در مقدمت پَرپَر به إذن یوسفِ زهرا دو ماهِ زینبكبری درخشیدند در میدان چو خورشیدِ فلکگستر فَلک در آتشِ غیرت، مَلک در وادیِ حیرت كه رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر یكی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل یكی گفتا دو مَه تابیده یا دو آسمان اختر خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه دو حیدر حملهور گشتند بر دریایی از لشكر تو گویی در اُحد تابیده دو بدرِ جهانآرا و یا دو حیدرِ كرّار رو آورده در خیبر به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن دریغا ماند زیر دست و پا دو سورهی کوثر چو بشنید از حرم فریادشان را یوسفِ زهرا به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بَر چو دید از قتلگه آرند آن دو سَروْ خونین را درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تَر نهان شد در حرم او را نبیند یوسفِ زهرا مبادا چشم حق گردد خجل زان مهربان مادر **** پسرِ فاطمه تنهاست، کجایید اصحاب؟ خونجگر حضرت زهراست، کجایید اصحاب؟ عهد بستید که تنها نگذارید او را اوجِ مظلومیِ آقاست، کجایید اصحاب؟ با لبِ تشنه زند ناله که هَل مِن ناصر پاسخش نیزهی اَعداست، کجایید اصحاب؟ میگرفت آنکه به دامن سرتان را، حالا بر روی دامنِ صحراست، کجایید اصحاب؟ سرِ پیرهن و عمامه و انگشترِ او وسط معرکه دعواست، کجایید اصحاب؟ یک نفر نیست به دادش برسد در گودال زینب از شمر کمک خواست، کجایید اصحاب؟ هرچه آقای شما داشت که غارت کردند نوبت خیمهی زنهاست، کجایید اصحاب؟ پسرِ فاطمه همراه عزیزانش رفت دخترِ فاطمه تنهاست، کجایید اصحاب؟