دوباره رزقمون زیاده دیگه از این نمیشه بهتر خدا گذاشته روزیمونو تو سفرههای موسی بن جعفر آه، خاک حَرمت تو روی چشم آه، بهخاطر تو نفس میکِشم آه، آرزومه کاظمینی بشم آه، بیمهی تو کردم این بدنو آه، تو میگیری دست سینهزنو آه، بِده آقا حاجتهای منو رَدّ غل و زنجیرها روی بدنت افتاد من زندونیِ دنیام، تو زندونیِ بغداد ای وای آه و واویلا... با اینکه تو قبلهی عشقِ تموم اهل آسمونی بگو بهم برا چی آقا معذّبِ فی قعر سجونی؟ آه، خون دل از چشات اومده آه، چی به سَر ساق پات اومده؟ آه، فاطمه برا عزات اومده آه، دل تو خون از زمونه شده آه، روضهی تو مادرونه شده آه، روزیِ تو تازیونه شده اسمت رو رضای تو تا دَم میگیره امشب با گریهی معصومه، گریهم میگیره امشب ای وای آه و واویلا... دوباره موقع وداع و دوباره موسم عزا شد به سَر زنان شدم که امشب سیاه به تن امام رضا شد آه، آقای ما دیده داغ پدر آه، یه کبوتری و بیبال و پَر آه، دارن میارن رو تختهی در آه، دیگه ساعت جدایی شده آه، دوباره دل عاشورایی شده آه، گریز ما کربلایی شده با این که برا بابات هفتا کفن آوردن امّا زِ تن جدّت اون پیروهنم بُردن ای وای ابیعبدالله...