زهرا کنار علقمه پهلو گرفته چون دیده دریا و دوتا دست جدا ای کاش میشد از تن او دربیارد آرام تیر و آهن و سر نیزهها را مشکی که پاره بود را بردند خیمه گفت این هم مشک و این هم آب گوارا دلِ گرفتارم مست اباالفضله کلید حاجتها دست اباالفضله پر از غم و دردم دوام اباالفضله غم ندارم وقتی آقام اباالفضله کی داره تو دنیا وفای آقامو دستاشو داده تا بگیره دستامو سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل... دامنکشان رفتی دلم زیر و رو شد چشم حرامیها با حرم رو به رو شد بیا برگرد خیمه ای کَس و کارم منو تنها نگذار ای علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت مسجد کوفه است اینجا یا کنار علقمه فرق عباس است یا فرق سر بابای من قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا بعد ازین هرکس که حرف از تشنگی زد پای من ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من دیدی آخر چشم خوردی خوش قد و بالای من دارد از امروز خولی فکر معجر میکند وای بر امروز من، ای وای بر فردای من در شلوغی سر بازار بین مستها رونگردان روی نی از دختر تنهای من