آب آب تشنگان زد آتشم

آب آب تشنگان زد آتشم

[ علی جهانبخش ]
آب آب تشنگان زد آتشم 
خجلت از سقایی خود می‌کشم 
کاش از اول در دشت بلا دریا نبود 
یا از اول اسم من سقا نبود 
ماه منو لشکر کوفه دوره کرده 
هرکی فرار کرده دوباره برمی‌گرده
یه جای سالمی رو پیکر تو نگذاشت 
هرکی رسید یه سهمی از جسم تو برداشت 
پس از تو بسته میشه زنجیر اسارت
وا میشه بین خیمه‌ها پای جسارت
برا پرستو جامه‌ی نیلی می‌گیرن
تقاص شمشیرارو با سیلی می‌گیرن
یار نداشتی، طاقت این همه آزار نداشتی
کاشکی پشت خیمه شیرخوار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی 
یار نداشتی، رمقی برای پیکار نداشتی

نظرات