سید مجید بنی فاطمه

در این زندان که ره بسته‌ست

1917
12
در این زندان که ره بسته‌ست پرواز صدایم را
نمی‌بینم کسی را جز خودم را و خدایم را

سرم را می‌گذارم روی زانوهای لرزانم
یکایک می‌شمارم غصّه‌های زخم‌هایم را

پریشان حالم و از استخوانم درد می‌ریزد
نمی‌جویم زدست هر کس وناکس دوایم را

اگر چه زخم تن دارم کبودی بدن دارم
ولی خرج عبادت می‌نمایم لحظه‌هایم را

حضور دانه‌ی زنجیر در راه گلوگاهم
دو چندان می‌نماید بغض سنگین دعایم را

نمی‌گویم چه کرده تازیانه با وجود من
ببین پُرکرده خون پیکر من بوریایم را

اگر بنشسته می‌خوانم نمازم را در این زندان
غُل و زنجیرها کوبیده کرده ساق پایم را

ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌بن جعفر
ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌بن جعفر

ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی
هم قدر را هم قضا را رهنما موسی‌بن جعفر

با نگاه نافذت ای موسی آل پیمبر
شد عصا دردست موسی اژدها موسی‌بن جعفر

در دل مطمور‌ها داری به فرمان الهی
حکمرانی بر سماوات اعلا موسی‌بن جعفر

کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت
هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی‌بن جعفر

شب که تاریک است و تنهایی چراغ توست با تو
حلقه‌ی زنجیر می‌خواند دعا موسی‌بن جعفر

این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان
با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی‌بن جعفر

تا بود جانم به تن دست از ولایت برندارم
از ولادت با تو بودم آشنا موسی‌بن جعفر

ناز بر فیض مسیحا می‌کنم جایی که باشد
خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی‌بن جعفر

عضو عضوم گر زهم گردد جدا صدبار بهتر
کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی‌بن جعفر

تربت و صحن و سرای توست در شهر دل من
هر دلی بر توست یک صحن و سرا موسی‌بن جعفر

شهرت باب الحوائج در امامان را توداری
انس و جان آرند در کویت رجا موسی‌بن جعفر

کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت
بر درت پیوسته روی التجا موسی‌بن جعفر

دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت
اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی‌بن جعفر

باب الحوائج موسی‌بن جعفر...

تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی
خلق عالم را کنی حاجت روا موسی‌بن جعفر

باب الحوائج موسی‌بن جعفر...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش