باز اگر در زده این عبد گرفتار شده به خودش آمده و دیده که سربار شده گرچه بیچارهام و چهرهی من تکراریست راه من وا شده با توبهی تکرار شده یار فکر من و من فکر گناهم شب و روز در دل سوختهاش غصه تلمبار شده به دلم است بیایم به درِ خانهی او گرچه آلودگیام مانع دیدار شده او کریم است که فکر نمکِ آش من است او بغل کرده گدا را که طلبکار شده آمده یوسف ما بر سرِ بازار امروز میخَرد آبروی هر که دل آزار شده خوش به حالم که شدم پیرِ خراباتِ غمش خوش به حالم که دو تا چشم ترم تار شده سامرا پرچم مشکی زده از داغِ حسن به فدای گُلِ نرگس که عزادار شده برسانید مرا پای پیاده به حرم به امامی که اسیرِ غمِ اَشرار شده بنویسید حسن مثل حسن مظلوم است این حسن نیست شهیدِ دَمِ افطار شده گرچه با زَهرِ جفا هر دو حسن سوختهاند یک حسن سوختهی کوچه و دیوار شده شاید این لحظه که تب کرده، تنش میسوزد آخرین روضهی او روضهی مسمار شده