درد هایم اگر با تو بگویم بیشتر

درد هایم اگر با تو بگویم بیشتر

[ حاج منصور ارضی ]
دردهايم را اگر با تو بگويم بيشتر 
لحظه لحظه ميشود بغض گلويم بیشتر 

مانده‌ام آيينه‌ي از چند جا افتاده‌ام 
تكّه‌هايت را كجا بايد بجويم بيشتر 

با تو بودن خاطره، روي تو ديدن آرزو 
خاطراتم مُرد اما آرزويم بيشتر 

خوب شد مسجد نمي‌آيي ببيني قاتلت 
تازگي‌ها مي‌نشيند روبه رويم بيشتر 

***
مصحف حق سایه بر کوثرش افتاد 
کل جهان لرزه بر پیکرش افتاد

مادرخود را حسن، تا که نهان کرد 
ولوله‌ای در دل مضطرش افتاد 

دست کسی شد بلند از سر کینه 
سایه‌ی نحسی سرِ معبرش افتاد
 
از سر او رد شد آن سیلی و ناگه 
پیش نگاه حسن مادرش افتاد 

تا که بفهمد چه شد، برگ قباله 
پاره شد و ناگهان در برش افتاد 

خورد به یک گونه‌اش ضربه، چه شد پس... 
سایه روی گونه‌ی دیگرش افتاد؟! 

هرچه تلاشِ پسر بود نیفتد 
تا به حرم روی خاک، آخرش افتاد 

فاصله‌ای نیست از کوچه به خانه 
آه چرا این همه زیورش افتاد؟! 

یک تن بیمار داشت رحم نکردند 
مادر ما بار داشت رحم نکردند

***

نظرات