امشب از خاطرات تو گشته آسمان دلم پُرستاره

امشب از خاطرات تو گشته آسمان دلم پُرستاره

[ حاج حسن خلج ]
امشب از خاطرات تو گشته
آسمان دلم پُرستاره
خاطرات خوشِ با تو بودن
در دلم زنده گشته دوباره

یاد شیرینی خنده‌هایت
قلب پُرمِهر بی‌انتهایت

یاد آن شب که پیغمبر عشق
از شعف در دلش داشت غوغا
با نگاهی پُر از مهربانی
دست ما را به هم داد و گفتا

فاطمه با علی کن مدارا
یا علی! جانِ تو، جانِ زهرا

*****

گرچه او دگر پسر خویش را ندید
هرگز غمش نبود که عبّاس شد شهید
دق کرد بعد از آن‌که به او این خبر رسید
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید

خاتم به جای آب، لب انور حسین

کارش دگر نشستنِ در آفتاب شد
آتشفشان غصّه و کوه مذاب شد
شرمنده‌ی نگاه غریب رباب شد
از این‌که هم‌قبیله‌ی شمر است، آب شد

رُو می‌گرفت نزد دو تا خواهر حسین

دیگر مدینه خنده به لب‌های او ندید
او هم شبیه زینب کبری قدش خمید
گرچه صبور بود، کم آورد تا شنید
نامردِ بی‌حیا وسط مجلس یزید

با دست اشاره کرد سوی دختر حسین

*****

یا رب! این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چمنش
... 
زندگی با تو بس که شیرین بود
شورچشمان مرا نظر زده‌اند

تو زمین خوردی و جماعتِ پست
خنده‌ها از تَهِ جگر زده‌اند
... 
من خادم باغ رأفت و احساسم
خاک گل یاس و غنچه‌های یاسم
پرسید ز من اگر که هستی؟ گویم
من مادر سرو کربلا، عبّاسم
... 
عبّاس رفت، کاش تو بودی به جای او
وقتی حجاب زینبِ تو آستین شده

دستان و چشم و جان همگی رفت پای آب
امّا عبّاس پیش اهل حرم شرمگین شده

بانو کنار جسم اباالفضل، علقمه
امّ‌الحسین جای تو امّ‌البنین شده
... 
ما آب کی ز عمو می‌خواهیم؟! 
ما ز تو بابا عمو می‌خواهیم

نظرات