کو آن‌که بگیر پَر و بال سفر از ما؟

کو آن‌که بگیر پَر و بال سفر از ما؟

[ حاج مهدی سلحشور ]
کو آن‌که بگیر پَر و بال سفر از ما؟
صیّاد کجا سود بَرَد مشت پر از ما؟

از گردش ایّام هدف گرد طلب بود
حیف است بشویند غبار سفر از ما

ای برق تجلّی! همه تن خرمن شوقیم
آتش بزن آن‌سان که نماند اثر از ما

در خاطر ما حادثه‌ها جاده‌ی فتحند
یا رب! نکند بگذرد این‌جا خطر از ما

ما جوشن خورشید به تن لشگر صبحیم
حاشا که شب ظلم بگیرد سپر از ما

*****
تاریخ بجز عبرت ایّام ندارد
هر آینه روز خوش و آرام ندارد

هر جا سخنی از شرر و شیوه‌ی گرگ است
از لانه‌ی جاسوسی شیطان بزرگ است

آن لانه که تسخیر جوانان وطن شد
جاسوسی آن فاش برای تو و من شد

از گور همو آتش امروز بلند است
صهیون به هواداری او اهل گزند است

با این‌همه آن وعده‌ی شیرین شده نزدیک
پیروزی لبنان و فلسطین شده نزدیک

«سنوار» نشان داد که با پیکر صد چاک
باید که سلاح تو نیفتد به روی خاک

«سیّد حسن» و «هنیه»، «فواد» و «صفی الدّین»
هم‌خیل شهیدان ره قدس و فلسطین

«سیّد رضی» و «زاهدی» و «نیلفروشان»
چون «ضیف» که تکبیرزنان بود خروشان

گفتند بدانید که بسیار عیان است
این‌ها نفس آخر صهیون به جهان است

نزدیک شده دشمن صهیون به زوالش 
آید خبر صهیون بیچاره و آلش

با این‌که غم و غصّه به هر ناحیه برپاست
سرزنده‌تر از پیش ولی «ضاحیه» برپاست

«سیّد حسن» آن روز به خطّ خوش و خوانا
بر صفحه نوشته سپس آن را زده امضا

با صاعقه در روز نبردیم، بدانید
قطعاً همه پیروز نبردیم، بدانید

دشمن غلطی کرده ولی نیک بداند
هر آینه از معرکه جستن نتواند

قطعاً بزنم بر دهن دشمن بدکیش
صد مرحله کوبنده‌تر از مرحله‌ی پیش

شمشیر به کف آیه‌ی فتحند دلیران
آماده‌ی صد «وعده‌ی صادق» شده ایران

این بار چنان شخم زند دیو نماند
بر نقشه دگر نام «تل آویو» نماند

یک روز همه گرمِ نمازیم سراپا
با رهبر خود در وسط مسجد الاقصی

ما منتقم آن به آنیم بدانید
هر آینه شمشیرزنانیم بدانید

خسته نشدیم و ز طلب بازنگشتیم
ما یک سر سوزن به عقب بازنگشتیم

بگشوده روی ماست نظرگاه تو ای قدس!
از کرب‌وبلا می‌گذرد راه تو ای قدس!

آه ای حرم محترم! ای قدس! می‌آییم
بر هیبت قاسم قسم ای قدس! می‌آییم

ما پیرو زهرا و علی در پی نوریم
ما منتظر مهدی‌مان وقت ظهوریم

سردار به همراهی آن یار می‌آید
ای اهل حرم! میر و علمدار می‌آید

دستی به بدن هست در این صفحه‌ی پیکار
حاشا که بیفتد عَلم از دست علمدار

قربان علمدار رشیدی که شهید است
در خیمه‌ی طفلان ز عمو قطع امید است

چشمی پس از این داغ دگر خواب ندارد
ای ساقی بی دست! حرم آب ندارد

*****

باور نمی‌کنم دیگه ندارمت
حرفش رو هم نزن، برم و تنها بذارمت

مگه می‌شه تو رو بذارم برم، نه اصلاً 
بعد تو می‌گی تنها برم به حرم، نه اصلاً
تو بری که شکسته می‌شه کمرم، آه حتماً
می‌برمت به خیمه

حتّی کشون کشون
با دست نیمه‌جون
من راضی‌ام ازت
پس پا شو پهلوون

پیر بودم، پیرترم نکن
مرو و بی برادرم نکن...

*****

بسوزان هر طریقی می‌پسندی
که آتش از تو و خاکستر از من

بکُش چون صید و در خونم بغلتان
تماشا کردن از تو، پرپر از من
...
سقّای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل

قدّ حسین ابن علی تا شده واویلا
پای عدو به خیمه‌ها وا شده واویلا

نظرات