گر چه قدم کوچک است و بار ندارد بیشتر از یازده بهار ندارد عشق تو با سن و سال که کار ندارد سرکشیِ عشق من مهار ندارد هر که شد از عشق مست، عبدِ حسین است هرکسی عبدالله است عبدِ حسین است من که پسرخواندهی سرای عمویم ماحصل زحمت دعای عمویم دست چه باشد کنم فدای عمویم دار و ندارم همه برای عمویم در سر ما فرق بین دست و جگر نیست مردِ خدا نیست آن که مردِ خطر نیست حضرت عزّوجل که ترس ندارد کوه وقار از کُتل که ترس ندارد طفل حسن از جدل که ترس ندارد بچهی شیر جمل که ترس ندارد وای اگر نیزهای به دست بگیرم زیر و زبر میکنم به عشق امیرم