از حرم آمدم این ریخته را جمع کنم آسمان به زمین ریخته را جمع کنم با من پیرنفس، راه بیاید بدنت به یسار و به یمین، ریخته را جمع کنم شده با دست در این خاک بگردم هر چه از دل امّبنین ریخته را جمع کنم سختی داغ چه بی تاب و توانم کرده از حرم دور شدی دل نگرانم کرده آب را تشنهی هُرم جگرت میبینم آبرودار چرا تشنهترت میبینم پیشتر وقت تماشات سرم بالا بود به زمین ریخته شَقُّالقمرت میبینم بی وضو تیغِ سپر دست به ترکیب تو بُرد کاسهی چشم تو را پشت سرم میبینم دست افتاده، سرت بد متلاشی شده، آه ای قیامت قد من، مختصرت میبینم به من از بعد تو بی حرمتی آغاز شدو پا بریدند تو را، پا به حرم باز شدو