بلند شو امیر لشکرم بلند شو شکستی کمرم... ... روزگار خوشم ای یار نظر شد، دیدی باز هم زینب تو خون به جگر شد، دیدی سر و سامان مرا دست به دست میکردند کیسهی لشکر کوفه پُرِ سر شد، دیدی یک نفر گفت بریزید و غنیمت ببرید خیمهی سوختهام زیر و زبر شد، دیدی۲ گریه کردم چقدَر، چادر من را بدهید خواهرت دربهدرِ چند نفر شد، دیدی بلند شو امیر لشکرم بلند شو شکستی کمرم...