منم زینب که معنای وفایم منم که فانی راه بقایم منم یک زن ولی در اوج غیرت امیر و فاتح کرب و بلایم به زهرایی شبیه مادرم من به مولایی شبیه حیدرم من حسینم رفت اما دین به جا ماند به تنهایی امیر لشکرم من کلید گنج اسرار حسینم چو عباسم علمدار حسینم حسینم گر به مقتل آرمیده من امشب چشم بیدار حسینم اگر چه زیربارغم خمیدم وگر جام بلا را سر کشیدم اگر چه جسم بی سر دیدم اما به غیر از عشق و زیبایی ندیدم همین امروز دیدم دلبرم رفت یگانه سایه ی روی سرم رفت فرات و اشک خیمه موج میزد لب تشنه حسینم از حرم رفت شام غریبون بعد هر آه میگم یا سیدی آجرک الله با من زمین و آسمون می خونن آقا ادرکنی یا بقیة الله اهل حرم با پر سوخته ببین هر چی که بود ؛ یک سره سوخته دیدم حرامیا دعوا میکردن ؛ سر لباسی که فاطمه دوخته شام غریبون گریه میکرد برات هر نیزه ای خون گریه میکرد با من آتیش خیمه نوحه میخوند برات وحوش بیابون گریه میکرد ما موندیم و لشکر دشمن که با غضب به ما هجوم آوردن منو این صحنه ها که گفتنی نیست داداش چشم اباالفضل تو روشن هفتاد جسم پاره پاره تو دشت مرکبایی که بی سواره نمیشه گفت که عدو چی کار کرد فقط برای چندتا گوشواره موقع سوختن میدویدن زیر شمشیر دشمن میدویدن روی خارای صحرا پا برهنه همه آتیش به دامن میدویدن حالا ما پیرو پیر خمینیم همه تا به ابد به زیر دینیم فدای گریه های اون شهیدی که گفت : ما ملت امام حسینیم این جلوه ی انا فتحناست که این پرچم به دست ملت ماست همه پیرو راه اون شهیدیم که داد دستاشو به دستای عباس تو کیستی که در غم از دست دادنت مردان ما شبیه زنان گریه میکنند دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست