دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن رفتم از دست، نگاهی به دل ماهم کن یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا یا به احوال دلم فکر کمی مرحم کن من زمینگیر شدم باز قدم پیش گذار الطفاتی کن و این فاصلهها را کم کن گریه از اول خلقت شده ارثیهی ما فکر چشمان پر از اشک بنی آدم کن دگر این نوکر تو گریه کن سابق نیست پای بر دیده نه و چشم مرا زمزم کن میرسد بوی تو اما خبری نیست ز تو یوسفا چارهی این شام پر از ماتم کن دست و پا میزنم از دور نگاهم بکنید گوشه چشمی به من و نالهی پر دردم کن به علمدار قسم پای رکابت هستم شانهی گرم مرا تکیهگه پرچم کن همچنان امبنین سوز و نوا دارم من هوس یک سحر کربُبلا دارم من یا صفحهی احساس مرا آهن کن یا با لغت عشق مرا دشمن کن عطش اهل حرم گیجم کرد قربانِتو تکلیف مرا روشن کن ******** گر دست برفت از دست آبیش برای کودکان هست چون عمر گلی نشاط، کوتاه تیر آمد و مشک درید،آه دیگر که نگویم اوچهها کرد تنها نگهی به خیمهها کرد ******* دامن کشان رفتی (دلم زیر و رو شد) ۳ چشم حرامی با (حرم روبرو شد) ۳ (بیا برگرد خیمه، ای کس وکارم منو تنها نگذار، ای علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت) ********* افتادهای برای چه از پا؟ بلند شو خوردم زمین کنار تو از جا، بلند شو لشکر به قامت خم من خنده میکند شد علقمه محل تماشا، بلند شو لب تشنه اصغرت دگر از حال رفته است گوید رباب: حضرت دریا، بلند شو یک جور میدهی جواب سکینه را باشد، بیا به خیمه تو حالا بلند شو من قول میدهم که به رویت نیاورم که خالی است مشک تو سقا، بلند شو امّالبنین نیامده، زهرا که آمدهاست بیدست من، بخاطر زهرا بلند شو اکنون که خواندهای تو برادر حسین را خواهر بگو تو به زینبِ کبری، بلند شو