آرزوهایی که داشتم بعد تو نقش بر آب شد

آرزوهایی که داشتم بعد تو نقش بر آب شد

[ حسن حسینخانی ]
آرزوهایی که داشتم بعد تو نقشِ بر آب شد
کوه رویاهای من از بعد رفتنت خراب شد

جای شکرش باقیه با این که از غمت می‌سوزم
زیر سایه‌اتم چقدر خوبه کنارمی هنوزم

دیگه دنیا بدون تو به من نمی‌سازه
هنوز می‌بینمت چشات بازه
برا تو می‌خونم لالایی

به اصرار عمه منم یه خورده آب خوردم
ببین برای توام آوردم ولی تو پشت خیمه‌ها

من این پایین، تو اون بالا 
علی بالام، علی لالا

من می‌خواستم وایسی رو پای خودت، نه روی نیزه
همه دنیامو میدم تو بغلم باشی یه لحظه

من چشام همش سیاهی میره مثل روزگارم 
واسه مُردنم همین کافیه که تورو ندارم 

تو این عالم به تازه عروس پسر مُرده
همش از این و اون کتک خورده 
کی آخه اینقدر می‌خنده

همش میگم الهی چشم حرمله کور شه
بگو که از محمل من دور شه
یا این که چشماشو ببنده

بمیرم کاش همین حالا علی بالام، علی لالا 

این سه شعبه زندگیمو به سه قسمت کرده تقسیم
وقت تیر و قبل تیر و بعد تیر خوردن به هستیم

قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره
جوری لالایی بخونم، حرمله‌‌ام گریه‌اش بگیره

تلاش کردم حسین ازت بشنوه بابایی
عصای دست نیزه‌دارایی
بی تو از این زمونه سیرم

گل یاسم بگو کی از شاخه تورو چیده
سرت هنوزم بوی شیر میده
الهی من برات بمیرم 

خواب دیدم بغلش کردم و شیرش دادم 
چشم وا کردم و دیدم بغلم خالی بود

می‌خواستم بزرگ شوی، محشری شوی 
تا چند سال بعد علی اکبری شوی 

می خواستم که قد بکشی مثل دیگران 
شاید عصای پیری یک مادری شوی 

بد مادری برای تو بودم که می‌روی 

من این پایین، تو اون بالا 
علی لالا، علی لالا

قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره
جوری لالایی بخونم، حرمله‌‌ام گریه‌اش بگیره

نظرات