الا ای سرو در بغداد افتاده دلم خون شد نگینت را سلیمان وقت دیدن باورش کردم برو پای کفن را شمع امضا کرده پروانه پرم را نیز دعوت کن اگر خاکسترش کردم برایت نخل های علقمه مشکی به تن کردند تو را هم دشمنانت کشته دور از وطن کردند کربلا بود همینجا همه هستم رفت آنکه یک عمر دلم را به دلش بستم رفت تا گرفتم بدنش را به دم تیغ و سنان آنقدر زخم شمردم عدد از دستم رفت از حرم رفت و روز من شب شد گریه کردن نصیب زینب شد نیزه آنقدر رفت و آمد کرد بدن شاه نامرتب شد