سید محمد جوادی

دشمن و دوست به وضعیت او گریان شد

205
0
دشمن و دوست به وضعیت او گریان شد
سرش آن‌وقت که بر پوستی آویزان شد

خون حلقوم علی را به محاسن میزد
وقت تشییع پسر بود حنابندان شد

بدتر از درد خجالت‌زدگیِ پدر است
مرد بود اینکه گرفتار به نامردان شد

دست شه بود که نگذاشت سرش پرت شود
****
نه کفنی، نه سری روی بدنی
راحت بخواب حالا که رو دست منی

کشتن تو افتخار حرمله شد
داغ لبات مصیبت قافله شد

یه قطره آب می‌خواستی زبون نداشتی
جواب به‌جز از تیر و کمون نداشتی
می‌خواستی که جون بدی تو جون نداشتی
****
داد می‌زدم، سر پسرم رو نبَر
راستی علی از روی نیزه چه خبر
بچه مگه بی مادرش میره سفر

بند نمیشه رو نی سر طفل رباب
حالا باید سرو ببندن با طناب

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش