خدایا گنج، در گنجینهام سوخت میان شعلهها آیینهام سوخت چنان مسمار در قلبم فرو رفت که محسن گفت مادر سینهام سوخت باغبانی مثل من شرمنده از گلها نشد غنچهی نشکفتهام گلبرگهایش وا نشد