ز درد پهلو و سینه نشسته می‌خوابم

ز درد پهلو و سینه نشسته می‌خوابم

[ سعید خرازی ]
ز درد پهلو و سینه نشسته می‌خوابم
نفس کشیدم و پیراهنم پر از گل شد

یک روز اگر زمین نخورم شب نمی‌شود
نیرو ز دست داده‌ام و ناتوان شدم

این روزها قیام و رکوعم یکی شده
مثل هلال ماه خمیده کمان شدم

من بازویم شکسته ولی کار می‌کنم
حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم

گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد
بس ضربه زد به بازوی من نیمه‌جان شدم
---
من آن نهال خمیده‌ هستم
 که رفته برگ و برم ز دستم

چونان فتادم چونان شکستم
میان کوچه شکسته دستم

کند شکایت ز ناتوانی
جوانی از من، من از جوانی

غمِ دو عالم به دوشم افتاد
چونان ز سیلی خروشم افتاد

که گوشواره ز گوشم افتاد
به پیش طفلم روپوشم افتاد
---
همرهِ مادرم از کوچه گذر می‌کردم
وقت رفتن که به اطراف نظر می‌کردم

ناگهان روز به پیش نظرم نیلی شد
صورت مادرِ من هم هدف سیلی شد

مادرم گفت حسن بر دلم آذر نزنی
حرفی از قصه‌ی امروز به حیدر نزنی
---
کمک برای دیدنم از نور ماه می‌گیرم
ز نور چشم علی قوت نگاه می‌گیرم

اثر نهاده به بینایی‌ام چنان سیلی
حسین را به حسن اشتباه می‌گیرم
---
ورم گونه‌ی من، دیدِ مرا کم کرده
نیمی از صورت ماهت به نظر می‌بینم

خورده‌های چوب خزران به لبت رفته فرو
مثل خاری به بر گل به نظر می‌بینم

لگدی زد که خدا قسمت کافر نکند

نظرات