
خالق مرا از اوّل کِی آفرید بیتو؟! عالَم به عالَم ذر من را ندید بیتو با اوّلین گناهم دستم رها شد از بس شیطان مرا به سویش، دائم کشید بیتو یک سال آب و جارو کردم مگر بیایی یک بارِ دیگر آمد، سال جدید بیتو من خسته از زمستان، چشمم به سال تو بود دیدی بهار آمد، امّا رسید بیتو مَردُم تمام خوشحال، از دیدن شب عید من که بَدم میآید، از روز عید بیتو ابر بهار هر سال، با چشم تَر میآید از چشمهای من هم باران چکید بیتو پا در رکاب کردم تا در رهَت بمیرم دیدم نمیتوانم باشم شهید، بیتو دیدم کعبه دارد رَخت سیاه بَر تَن میشد مگر بپوشد رَخت سفید، بیتو دل بود و عقل بود و امّید بود و شادی این ماه غرقِ اندوه، آن ناامید بیتو یا ابن الحسن کجایی؟، مُردم از این جدایی آخر نیامدی و قدّم خمید بیتو ***** (کربلا میخواهم آقا التماست میکنم گریه دارم میکنم، داری تماشا میکنی) ... (شرم دارم که بگویم سخن از تشنهلبی تشنه آن بود که میگفت به لشکر، جگرم!)