ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی سخت است عمری اینچنین تنهاترین باشی خاک دلم تسخیرِ بیگانه نخواهد شد ای دوست وقتی صاحب این سرزمین باشی شب، نورِ تو در کوچههای شهر جاری شد تا مثل فانوسی برای اهل ِ دین باشی دست خدا ترجیح داده دستِ کم اینبار تا دست فتنه رو شود، در آستین باشی خیلی به چشمان علیوار تو میآید در مسجد سهله امیرالمؤمنین باشی دنیا رکابش را هزاران سال صیقل داد تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی زهرا برای غربتت بارید از آن دم که فهمید تو باید غریبِآخرین باشی ای کاش ما هم مهزیارت میشدیم آقا وقتی میان شیعه گرمِ دستچین باشی با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی تا کی قرار است از فراقت اینچنین باشم؟ تا کی قرار است از صبوری اینچنین باشی؟ خیلی دلم میخواهد آقا وقت جان دادن آن لحظهها،آن لحظههای واپسین باشی اشکِ منِ بی معرفت خشکیده باید هم تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین باشی بار گناهان منِ نامرد باعث شد تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی پای برهنه، کربلا، با تو، چه میچسبد خیلی دلم میخواست با من اربعین، باشی برگرد، روضه روضهی سقاست، پس برگرد تا روضهگردانِ یلِ ام البنین باشی با آن عمود سهمگینی که به فرقَت خورد باید علمدار، این چنین نقش زمین باشی زینب صدا زد پاشو خوشغیرت،سنان آمد تنها تو باید سدِّ راهِ این لعین باشی