آقا توراه قسم به پناه علی بیا

آقا توراه قسم به پناه علی بیا

[ سیدرضا نریمانی ]
آقا تو را قسم به پناهِ علی بیا
یاسی که تاب حمله‌ی زجر‌آوری نداشت

با ضربه‌‌ی لگد دو سه‌تا دنده خُرد شد
دیگر مدار اهل کساء محوری نداشت
* * * *
شب آخر، دست دختر
کفنا رو می‌ده مادر
می‌خونه ذکر مصیبت
برای حسین بی‌سر
* * * *
با این‌که پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود

با این‌که از قضیّه خبر داشت فاطمه
با این‌که درد دست و کمر داشت فاطمه

پا شد برای امر مهمّی وضو گرفت
آهی کشید و بغض بدی در گلو گرفت

صندوقچه‌ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد

می‌دید فاطمه شده پنجاه‌سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد

با نیزه‌اش به روی تن شاه می‌کِشد
نقشه برای پیرهن شاه می‌کِشد

زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیرهنی دوخت عاقبت

با بازوی شکسته‌ی خود روز آخری
با چشم نیمه بسته‌ی خود روز آخری

پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد

هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
می‌دید نیزه‌ای وسط سینه‌اش نشست

پیراهنش همین‌که به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه‌ی قاتل به مو رسید

تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
* * * *
ای‌ وای پر از زخمی، ای‌ وای پر از خونی
عطشان اگه بودی، عریان نمی‌مونی

نترس اگه غارت شده پیرهنت
چادرمو می‌ندازم رو بدنت

من هم شبیه خیمه‌هات می‌سوختم
کاشکی خودم برات کفن می‌دوختم

خدای من، خدای من
عریانِ بچّه‌ی باحیای من

خدای من، خدای من
ببین چقدر تنهان بچّه‌های من

خدای من، خدای من
سر بریدن بچّه‌مو رو پاهای من

خدای من، خدای من
کشتن بچّه‌مو جلوی من

نظرات