مهدی اکبری

حَجُّکُم مَقبول، سَعیُکُم مَشکور

1959
8
حَجُّکُم مَقبول، سَعیُکُم مَشکور
از نزدیک بهت نیزه زدن، سنگا رو از دور

یا ذَبیحَ الله، کشتنت خوشحال
کعبه رو خراب کردن حاجیا وسط گودال

تو تشنه بودی عمدا جلوتو آب می‌خوردن
لباس اِحرامت رو یه عده‌ حاجی بردن

دیگه به خواهرت نمی‌رسه صدات
یا قَتیلَ العَبَرات
تو رو اصن کشتن بین عَرَفات
یا قَتیلَ العَبَرات

یکی پامال کرد دین اسلامو
یکی از پشت سرت رو می‌بُره بلد نیست احکامو

یکی با چکمه رو سینت افتاد
هنوز حرفت تموم نشد سنان نیزه به خوردت داد

نه تشنه رو آب دادن، نه دِشنه رو تیز کردن
نه اینکه سر بُریدن، حسینو ریز ریز کردن

آن طرف چندتا حرام زاده بدنی ریز ریز می‌کردن
با لباسی که از تنش کَندن تیغشان را تمیز می‌کردند

گریه می‌کنم برا زخم تنت
رد چکمه مونده روی بدنت

گریه‌ می‌کنم برا وقتی که
بی‌حیا با نیزه زد تو دهنت

تا خود حشر بر سَنان لعنت
که فرو کرد نیزه در دهنت

نیره رو نیزه تو تنت جا میره
نیزه‌ها راه نفسو می‌گیره
روی تل داره خواهرت می‌میره

یا الله زیر دست و پا تنِ ثارالله
یا الله روی سینه میره با بسم الله
یا الله غرق خون سرِ اباعبدالله

واویلا علی الحسین...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش