
هم دلتو شکستن هم حُرمتتو شکستن هم تنتو دریدن هم صورتتو شکستن یهجوری بیحالی انگار یه ساله توی گودالی یهجوری افتادی انگار یه سال میشه که جون دادی میبینی شرمندم زخماتو هر جوریه میبندم چی کار کنم بازم چادر روی تن تو میندازم نفس بکش نشکن نفسم رو داداش بیا بریم خب به فکر زینبم باش روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد هم سرتو بریدن هم یه قطره آب ندادن هم تو رو کشتن اینجا هم بالاسر تو شادن حق بده نشناسم چیزی نذاشتن از تنت واسم چی به سرت آوردن انگشت و انگشترتم که بردن ای تنِ افلاکی موندی چرا برهنه و خاکی؟ خونت حسین چسبیده به سُمّ مَرکب چیکار کنه با این غم و غصّه زینب روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد دیدی چه بلایی سر زینب اومده کی رأس تو رو اینجوری به نیزه زده نذار تنها بشه این زن چهل منزل روی نیزه بیابان **** من این پایین تو بالایی بخواب رو نیزه لالایی قول میدم اگه ورق برگرده و علیم نَمیره جوری لالایی بخونم حرمله گریهش بگیره تلاش کردم حسین ازت بشنوه بابایی عصای دست نیرهدارایی **** من بیوضو موی تو را شونه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم